نوشته سعید نورمحمدی را خواندم. در نقد فعالین حقوق ن. نوشته روان و خوبی است، حرف خیلی از ماها، با زبانی راحت و به دور از همه پزهای حق خواهی و نظریه پردازی برج عاجی.
شاید هر چند وقت یک بار لازم باشد کسانی مثل سعید نورمحمدی ها بنویسند و برسد به دست همه. اتفاقا انتخاب عنوانش دقیق و تیزبینانه است، نقد فعالین حقوق ن، نه طعنه به ن که همه مان را خطاب کرده است. اینها را نگفتم که بگویند از برادر خوب، سعید نورمحمدی تعریف کرده ام و فلان و فلان. یادداشت ایشان را بهانه میکنم و موضوع بسیار مهمی که همه میدانیم اما همچون بسیاری موضوعات دیگر از آن غافلیم و در پرده بیتوجهی و در سایه رنگ و لعاب پروفایلهای نارنجی و رنگهای دیگر، رنگ باخته است. همه حرف من این است که ما بسیار از زمینه و متنمان دوریم و تلخی آنجاست که از سر درد و دغدغه، آنقدر دور میشویم که شاید اگر یکی از همین زمینه از ما چیزی بپرسد و چیزی بخواهد، در پاسخش عاجز باشیم و حرف ما را نفهمد چرا که دنیای ذهنی مان آنقدر از او دور است که برای ما همان درد و دغدغهها میماند و برای او این همه سوال بیجواب.
مسئلهای که من در طول دوران تحصیلات تکمیلی با آن گریبان گیر بودم. هزینه دادم، مادی و معنوی. انرژی و وقتم را به پایش گذاشتم تا شاید کمی به این متن نزدیک شوم. تا شاید از پروفایل رنگی و شعار و برج عاج و فمنیسم و تصور مردان ظالم و ن ستم دیده، کمی به زمینه اجتماعی که در آن زندگی میکنم نزدیک بشوم و دنیای ن جامعه خودم را فهم کنم.
موضوع پایان نامه من، نوع شناسی مطالبات اجتماعی ن است. موضوعی که دغدغه من بود، مسئلهام. پایگاههای پایان نامههای داخلی را جستو کردم. کاری نیافتم، تحقیقی با این موضوع نیست. مقالاتی چند هست که نخبگان نشستهاند آن طرف تریبون و گفتهاند. نمیگویم غریب است، اما همه درد و حرف ن جامعه من هم نیست. وقتی خسته میشوم، بی انرژی و مضطرب، استاد راهنمایم میگوید، کار تو مرا به چالش کشیده، درگیرم کرده، قوی باش. در ایران چنین کاری نشده است، کار تو حرف برای گفتن دارد. خسته نشو.
چرا در ایران چنین کارهایی نمیشود؟ چرا این همه قفسههای پایان نامه و پروژه نباید شامل موضوعاتی باشد که سراغ مردم رفته باشد و تجارب زیسته را از دل این متن بیرون بکشند. چرا ما همیشه به دنبال کلید در جایی دیگر برای قفلهایمان هستیم. از سادهترین امور تا امور پیچیدهتر، درمان نزدیک ماست. همین روابط بین فردی ما. حسن معاشرتهایمان با یکدیگر برای داشتن آرامش در کنار یکدیگر برای زندگی اجتماعی. مگر کلیدش جایی غیر از اذهان خود ماست؟
حرفهای ما همیشه پشت دیوارهای انجمن و دانشگاه، لای صفحات مجله و رومه و پوسترهای همایش علمی و غیرعلمی، ماند. شاید رنگی بود، اما رنگی به دنیای اجتماعیمان نزد. رابطههامان خاکستری شد و هر روز انگار به سمت تیره تر شدن و بدبین تر شدن میرویم. ن به مردان، به حکومت، به قانون و مردان به ن و دنیایشان.
ناگفته نماند هدفم این نیست که نقش قدرتمند ساختارهای اجتماعی، ی و قانونی در کیفیت و کمیت حرکتها و فعالیتهای تغییرخواهانه برای ن را انکار کنم و شاید در بسیاری موارد همین دستاندازها سبب فاصله گرفتن از زمینه و میشود اما نباید یادمان برود که چه میخواهیم و برای چه و چه کسی. مگر نه اینکه پایه و اساس برنامهریزی، تگذاری و اقدام، شناسایی دقیق زمینه، محدودیتها، موانع، نیازها و ضرورتهایش است. پس چرا ما در حوزه ن کمتر چنین دیتاهایی داریم؟ چرا ما موانع را شناسایی کردیم، به پتانسیلها تا حدودی واقفیم اما نیازهایمان را هنوز دقیق نکردهایم. چرا هنوز از ذهنیت و تجارب نمان دوریم به طوری که وقتی کسی از من میپرسد مطالبات حقوقی ن چیست، واقعا نمیدانم آنچه میگویم دغدعه من مطالعات ن خوانده است یا آن زن خانه دار یا آن کارمند چند سال سابقه دار که هفت صبح بچهاش را مسپارد به مهدکودک و تا چهار عصر سر پاست.
بارها در جاهای مختلف رشته تحصیلیام را از من پرسیدهاند. تا گفتهام حقوق ن میخوانم، با تعجب و خنده پر سوالی میپرسند حالا چی هست حقوق ماها؟
میبینی؟ انگار ماجرا اینجا کلاً عوض میشود. مسئلهای دو سر کور. نه اومیداند چه میخواهد و چه هست که بخواهد و این دنیای ذهن من که چقدر دور و نا آشناست برای او. همهمان در این کوری که دچارش هستیم نقش داریم.
من فکر میکنم همینجا که هستیم نقطهی خوبی است برای برگشتن به متن اجتماع. برای برگشتن به جامعه و لولیدن بین اذهان افراد. برای پرسه زدن میان تجارب، میان دردها و حرفها، پرسه زدن میان واقعیت و فهم آن.
تا همینجا دور بودن، خاکستری بودن و تصور نارنجی بودن، برایمان کافی است.
ن ,شاید ,حرف ,حقوق ,است، ,دنیای ,حقوق ن ,درد و ,چرا ما ,فعالین حقوق ,نقد فعالین
درباره این سایت