محل تبلیغات شما



سیزدهم آبان روز دانش آموز است. این نامگذاری تاریخی به جهت گرامیداشت یاد و خاطره شهیدان دانش‌آموزی بود که 13 آبان 1357 در اعتراض به حکومت پهلوی مدارس را تعطیل کرده و به سمت دانشگاه تهران حرکت کردند تا صدای اعتراض خود را به گوش همگان برسانند.
دانش آموزان در قامت فعال ترین نیروهای اجتماعی، حیات اجتماعی و ی جامعه عصر خود را با تحول مواجه کردند؛ بروز تحول و تغییرات فراوان طی سالهای متمادی، ت تا فرهنگ و اجتماع ایران امروز را چهره‌ متفاوت و تازه ای بخشیده است. دانش آموزان که یکی از مهمترین ظرفیت‌های بالقوه اجتماعی تلقی میشوند و انتظار می‌رود با آموزش و تربیت مناسب، تبدیل به نیروی اجتماعی تاثیرگذار شوند. اهمیت این موضوع تا جایی است که چشم انداز سند تحول بنیادین آموزش و پرورش ایران نیز تاکید ویژه‌ای بر تعلیم و تربیت دانش‌آموزان دارد که بر اساس آن در تعلیم و تربیت رسمی عمومی باید زمينه سازي براي شکوفايي فطرت و استعدادها و شکل گيري هويت يکپارچه اسلامی، انقلابی - ايراني دانش آموزان به وقوع پیوندد؛


نوشته سعید نورمحمدی را خواندم. در نقد فعالین حقوق ن. نوشته روان و خوبی است، حرف خیلی از ماها، با زبانی راحت و به دور از همه پزهای حق خواهی و نظریه پردازی برج عاجی.

شاید هر چند وقت یک بار لازم باشد کسانی مثل سعید نورمحمدی ها بنویسند و برسد به دست همه. اتفاقا انتخاب عنوانش دقیق و تیزبینانه است، نقد فعالین حقوق ن، نه طعنه به ن که همه مان را خطاب کرده است. اینها را نگفتم که بگویند از برادر خوب، سعید نورمحمدی تعریف کرده ام و فلان و فلان. یادداشت ایشان را بهانه میکنم و موضوع بسیار مهمی که همه می‌دانیم اما همچون بسیاری موضوعات دیگر از آن غافلیم و در پرده بی‌توجهی و در سایه رنگ و لعاب پروفایل‌های نارنجی  و رنگ‌های دیگر، رنگ باخته است. همه حرف من این است که ما بسیار از زمینه و متن‌مان دوریم و تلخی آنجاست که از سر درد و دغدغه، آنقدر دور می‌شویم که شاید اگر یکی از همین زمینه از ما چیزی بپرسد و چیزی بخواهد، در پاسخش عاجز باشیم و حرف ما را نفهمد چرا که دنیای ذهنی مان آنقدر از او دور است که برای ما همان درد و دغدغه‌‌ها می‌ماند و برای او این همه سوال بی‌جواب.

مسئله‌ای که من در طول دوران تحصیلات تکمیلی با آن گریبان گیر بودم. هزینه دادم، مادی و معنوی. انرژی و وقتم را به پایش گذاشتم تا شاید کمی به این متن نزدیک شوم. تا شاید از پروفایل رنگی و شعار و برج عاج و فمنیسم و تصور مردان ظالم و ن ستم دیده، کمی به زمینه اجتماعی که در آن زندگی میکنم نزدیک بشوم و دنیای ن جامعه خودم را فهم کنم.

موضوع پایان نامه من، نوع شناسی مطالبات اجتماعی ن است. موضوعی که دغدغه من بود، مسئله‌ام. پایگاه‌های پایان نامه‌های داخلی را جستو کردم. کاری نیافتم، تحقیقی با این موضوع نیست. مقالاتی چند هست که نخبگان نشسته‌اند آن طرف تریبون و گفته‌اند. نمیگویم غریب است، اما همه درد و حرف ن جامعه من هم نیست. وقتی خسته میشوم، بی انرژی و مضطرب، استاد راهنمایم میگوید، کار تو مرا به چالش کشیده، درگیرم کرده، قوی باش. در ایران چنین کاری نشده است، کار تو حرف برای گفتن دارد. خسته نشو.

چرا در ایران چنین کارهایی نمی‌شود؟ چرا این همه قفسه‌های پایان نامه و پروژه نباید شامل موضوعاتی باشد که سراغ مردم رفته باشد و تجارب زیسته را از دل این متن بیرون بکشند. چرا ما همیشه به دنبال کلید در جایی دیگر برای قفل‌هایمان هستیم. از ساده‌ترین امور تا امور پیچیده‌تر، درمان نزدیک ماست. همین روابط بین فردی ما. حسن معاشرت‌هایمان با یکدیگر برای داشتن آرامش در کنار یکدیگر برای زندگی اجتماعی. مگر کلیدش جایی غیر از اذهان خود ماست؟

حرف‌های ما همیشه پشت دیوارهای انجمن و دانشگاه، لای صفحات مجله و رومه و پوسترهای همایش علمی و غیرعلمی، ماند. شاید رنگی بود، اما رنگی به دنیای اجتماعی‌‌مان نزد. رابطه‌هامان خاکستری شد و هر روز انگار به سمت تیره تر شدن و بدبین تر شدن می‌رویم. ن به مردان، به حکومت، به قانون و مردان به ن و دنیایشان.

ناگفته نماند هدفم این نیست که نقش قدرتمند ساختارهای اجتماعی، ی و قانونی در کیفیت و کمیت حرکت‌ها و فعالیتهای تغییرخواهانه برای ن  را انکار کنم و شاید در بسیاری موارد همین دست‌اندازها سبب فاصله گرفتن از زمینه و می‌شود اما نباید یادمان برود که چه می‌خواهیم و برای چه و چه کسی. مگر نه اینکه پایه و اساس برنامه‌ریزی، تگذاری و اقدام، شناسایی دقیق زمینه، محدودیت‌ها، موانع، نیازها و ضرورت‌هایش است. پس چرا ما در حوزه ن کمتر چنین دیتاهایی داریم؟ چرا ما موانع را شناسایی کردیم، به پتانسیل‌ها تا حدودی واقفیم اما نیازهایمان را هنوز دقیق نکرده‌ایم. چرا هنوز از ذهنیت و تجارب نمان دوریم به طوری که وقتی کسی از من میپرسد مطالبات حقوقی ن چیست، واقعا نمیدانم آنچه میگویم دغدعه من مطالعات ن خوانده است یا آن زن خانه دار یا آن کارمند چند سال سابقه دار که هفت صبح بچه‌اش را مسپارد به مهدکودک و تا چهار عصر سر پاست.

بارها در جاهای مختلف رشته تحصیلی‌ام را از من پرسیده‌اند. تا گفته‌ام حقوق ن میخوانم، با تعجب و خنده پر سوالی میپرسند حالا چی هست حقوق ماها؟

میبینی؟ انگار ماجرا اینجا کلاً عوض می‌شود. مسئله‌ای دو سر کور. نه اومی‌داند چه می‌خواهد و چه هست که بخواهد و این دنیای ذهن من که چقدر دور و نا آشناست برای او. همه‌مان در این کوری که دچارش هستیم نقش داریم.

من فکر میکنم همینجا که هستیم نقطه‌ی خوبی است برای برگشتن به متن اجتماع. برای برگشتن به جامعه و لولیدن بین اذهان افراد. برای پرسه زدن میان تجارب، میان دردها و حرف‌ها، پرسه زدن میان واقعیت و فهم آن.

تا همینجا دور بودن، خاکستری بودن و تصور نارنجی بودن، برایمان کافی است.


برای من هر کتاب پنجره ای رو به دنیایی است که تا به حال ندیده ام و سر تا سر خواندنش به سمت فهمیدن و شناختن هستم. درگیر سوال شدم، جستجو برای فهم، جستجو برای سوال بیشتر و درگیری و درگیری. 

هر کتاب برای من جهانی است. جهانی تازه و ارزشمند. 

بعد از گفتن احساساتم، میخوام کتاب یکی از اساتید خوب این کشور رو اینجا معرفی کنم. 

خانم دکتر فهیمه ملک زاده  یکی از اون استادهای ناب و شریف روزگار ماست که همه مون فرصت این رو داشتیم که تو ایام زندگی باهاشون آشنا بشیم، سر کلاساشون بریم و سوای آموختن علم دانشگاهی، ازشون درس زندگی بگیریم. درس انسانی زندگی کردن، اخلاقی زیستن. خانم دکتر ملک زاده که سالهاست در حوزه تخصصی خودشون یعنی حقوق و فقه و حقوق مشغول فعالیت های علمی و پژوهشی و تحقیقاتی  است. 

به تازگی کتاب آیین دادرسی خانواده از سوی انتشارات مجد به چاپ رسیده که حاصل مطالعات خانم دکتر ملک زاده در این موضوع هست. 

این کتاب در پنج فصل کلی به موضوعاتی از قبیل

1- کلیات آیین دادرسی
2- آیین دادرسی و خانواده
3- دعاوی غیر مالی خانواده در آیین دادرسی
4- دعاوی مالی خانوادگی در آیین دادرسی
5- خانواده و دعاوی کیفری 

پرداخته و برای تمام دانشجویان رشته های حقوق، فقه و حقوق و مطالعات ن و تمام کسانی که علاقمند به کسب آگاهی و دانش در خصوص موضوعات آیین دادرسی هستند، میتونه بسیار مفید فایده باشه. 

ضمن آرزوی موفقیت روزافزون برای خانم دکتر ملک زاده، امیدوارم که جهان ذهن و قلب همه ما به روی کتاب ها باز باشه. 

کتاب بخونیم و فرصت درگیری و ابهام و سوال و جواب و تلاش برای دانستن رو از خودمون نگیریم. 

 


سال نود و چهار، برای درس جامعه‌شناسی جنسیت دوره کارشناسی‌ارشد، در مورد موضوع جنسیت‌مداری در آموزش کار کردم. نتیجه کار کلاسی هم مقاله‌ای شد با عنوان مفهوم جنسیت‌مداری در آموزش که در سومین همایش آموزش و توسعه پایدار پذیرفته شد. لُب کلام من در آن مقاله تمرکز بر این نکته بود که اسناد بالادستی چون برنامه درسی ملی و سند بنیادین تحول در آموزش و پرورش و نقشه جامع علمی کشور، بر مبنای جنسیت افراد طرح‌ریزی شدند نه شناسایی استعدادها و توانمندیها و ظرفیت‌های فکری.
در خبرها خواندم از مطرح شدن موضوع ثبت رسم خون‌بس و فصل و حرف و حدیث‌های پیرامونش. من لُر هستم. در میان اقوام لر، در کمال احترام و علاقه‌ای که به برایشان قائل هستم، رسمِ به نظر من غیر انسانی، جاری بود. برای اطلاع از کم و کیف اجرای این روزها، نمی‌توانم بگویم به طور قطع چقدر اجرایی می‌شود، نیاز دارم که تحقیق کنم. حرف من این است که خون‌بس، پایانِ جدال، به چه قیمت؟ این رسم، جز نابودی روحی و روانی و جسمانی و اجتماعی ن و مردان، چیزی ندارد.

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

رویا را بنگار و پروازش را دکلمه کن...